نقش انگلستان در برکناری احمد شاه
تغییر شاه؛ برآمدن رضاخان و برافتادن قاجار و نقش انگلستان
تحرکهای عناصر انگلستان در ایران در طول تاریخ معاصر از اخذ امتیازهای سنگین تا عزل و نصب حاکمان کشور در نوسان بوده است. از بارزترین فعالیتهای آنان در عرصهی حکومت و حاکمیت سیاسی ایران نقشی است که در برکشیدن رضاخان از اوج گمنامی و همراهی و حمایت از وی تا نشستن بر سریر سلطنت ایفا کردهاند.
رضاخان، افسر قزاق بی نام و نشان، از سوی عناصر انگلیسی شناسایی شد و گام به گام راه قدرت را با لَلِگی انگلستان پیمود و پله پله از پلکان قدرت بالا رفت تا این که به بالاترین پلهی آن یعنی سلطنت رسید. در این مقال به بررسی نقش انگلستان در بزنگاهی از تاریخ ایران پرداخته خواهد شد که انگلیسیها با بهره گیری از شرایط داخلی و فضای بین المللی و البته با آزمودن طرحهای مختلف در نهایت با طرحریزی یک کودتا رضاخان را به قدرت رساندند. پس از آن نیز رضاخان با چراغ سبز انگلیسیها تا تغییر سلطنت قاجار و تکیه زدن بر سریر سلطنت پیش رفت.
تحولاتی که به دنبال جنگ خانمانسوز اول جهانی در صحنهی بین الملل و نیز در داخل ایران روی داده بود باعث شد تغییر و تحولی محسوس در سیاست خارجی بریتانیا در مورد ایران پدید آید. توضیح این که در مرزهای شمالی ایران، امپراطوری تزاری روسیه جای خود را به انقلابیونی سپرد که خواستار صدور انقلاب خود بودند. هرچند رقابت بین انگلستان و روسیه و اهمیت استراتژیک ایران در سیاست خارجی انگلستان از سالیان دور در جریان بود و همین امر سر منشأ بسیاری از تحولات و رخدادها در روابط ایران و انگلیس محسوب میشد.
اما این بار جنس رخدادها از گونهای دیگر بود. از یک سو در جریان جنگ جهانی اول خسارات و لطمات فراوانی عاید انگلستان شده و این کشور در نگهداری نیروهای نظامی در ایران دچار مشکل بود و از سوی دیگر نمیتوانست ایران را بدون دفاع در برابر تهدید بالقوهی روسهای بلشویک رها نماید. چرا که این اقدام در صحنهی رقابتهای استعماری برای امپراطوری بریتانیا نوعی خودکشی سیاسی به شمار میآمد. آنها از پیشروی همسایهی قدرتمند شمالی ایران به شدت نگران بودند.
این پیشروی ضمن این که منابع عظیم و سرشار نفت جنوب را تهدید میکرد، تهدیدی ویژه برای مستعمرهی زرخیز انگلستان، یعنی هند، محسوب میشد. در این شرایط لرد کرزن که تسلطی خاص بر امور ایران و مسایل مربوط به خاورمیانه داشت طرحی ریخت که با اجرای آن منافع انگلستان با هزینهی ایران حفظ میشد.
پس از جنگ جهانی اول، وضعیت ایران به دلایل پیش گفته مهمتر از گذشته نزد سیاستمداران انگلیسی مطرح شد. از این رو کارگزاران سیاست خارجی بریتانیا مباحث مفصلی در این باره مطرح کردند که از جملهی آنها پیشنهاد «سر پرسی کاکس»، مبنی بر اخذ قیمومیت انگلیس بر ایران از کنفرانس صلح پاریس بود. البته این پیشنهاد به شدت از طرف دولت انگلیسی هند رد شد.
به دنبال ناامیدی از امکان موفقیت رژیم قیمومیت، نظرهای دیگری مطرح شد. از جمله نظرهای مطرح شده، ایدهای بود که از سوی لرد کرزن ارایه گردید. کرزن که با مسایل ایران و خاورمیانه آشنایی کامل داشت، ایجاد نظام مستشاری را پیشنهاد نمود. نظام مستشاری که تحت عناوین دیگری نظیر «رژیم تحتالحمایگی» یا «سلطهی نامریی» از آن یاد میشود، در گذشته توسط انگلیسیها در مصر با موفقیت ایجاد شده بود.
برای فراهم سازی زمینهی استقرار نظام مستشاری در ایران، وزارت خارجهی بریتانیا تصمیم گرفت «مارلینگ»، وزیر مختار وقت بریتانیا در تهران را از ایران احضار و سر پرسی کاکس، نظامی و سیاستمدار با تجربهی انگلیسی را روانهی تهران کند.
کاکس در کسوت وزیر مختار، به هرگونه مداخلهای در امور داخلی ایران دست یازید. «دولت آبادی» در این باره مینویسد: «وزیر مختار جدید از پشت میز کارش در سفارت انگلیس به تمام کارهای کشور مداخله میکرد و صریح و بیپروا به رجال ایرانی میگفت: «حرف زیادی را باید موقوف کنید و هر آن چه را که میگویم بی کم و کاست به کار ببندید.»…»
طرحی که انگلستان برای استقرار نظام مستشاری در ایران تهیه کرده بود و کاکس مأمور انجام آن بود، در قالب قراردادی سیاسی، نظامی و اقتصادی بین ایران و انگلستان طراحی شده بود که به مناسبت سال میلادی امضای آن به قرارداد ۱۹۱۹م. معروف شد.
نطفهی قرارداد معروف به ۱۹۱۹م. در دورانی که لرد کرزن کفالت وزارت خارجهی انگلستان را عهدهدار بود، منعقد شد. اساساً «نقشهی قرارداد ۱۹۱۹م. که ایران را زیر مهمیر (ممیز) قدرت بریتانیا قرار میداد، بخشی از برنامهی کلی و سیاسی لرد کرزن بود که چارچوب آن را از همان روزهای تحصیل در دبیرستان ایتن در ذهن خود آفریده بود. او میخواست از مرزهای شمالی هند تا کرانههای مدیترانه، سلسلهای از کشورهای حایل (Buffer State)، بیافریند که از نفوذ خطر اروپایی به کرانههای هندوستان جلوگیری کند.» کرزن برای تحقق آمال خود، طرح قرارداد یاد شده را پی ریخت.
وی با همکاری کاکس، وزیر مختار انگلیس در تهران، سه تن از سیاستمداران ایرانی را با خود همراه ساخت. سه سیاستمدار ایرانی، یعنی، «احمد وثوقالدوله»، «علیاکبر صارمالدوله» و «نصرتالدوله فیروز» که «مثلث حاکم» لقب گرفتند، تلاشهای خود را برای انعقاد قرارداد دو جانبه بین ایران و انگلیس به کار بستند.
طرح قرارداد پس از مدتها کشمکش بین سیاستمداران و کارگزاران سیاست خارجی بریتانیا، در نهایت تهیه و در مرداد ۱۲۹۸ به امضا رسید. لازم به ذکر است در این برهه، انگلستان خواستار تدوام حکومت قاجار در ایران بود. این امر در مکاتبات محرمانهی طرفین قبل از انعقاد قرارداد مورد تأیید قرار گرفته بود. توضیح این که پیش از انعقاد قرارداد، دولت ایران خواستار حمایت و تأیید حکومت قاجار از سوی بریتانیا شده بود.
پس از مذاکرههای انجام شده بین وثوقالدوله ـ نخست وزیر ایران ـ با وزارت خارجهی انگلستان، نامهای از طرف وزیر مختار انگلیس در تهران به نخست وزیر ایران نگاشته شده و تسلیم احمدشاه گردید. در این نامه آمده بود: «جناب اشرف! با توجه به قراردادی که امروز، نهم اوت ۱۹۱۹م. میان دولتین ایران و انگلیس بسته شد، از جانب دولت متبوعم اجازه دارم به اطلاع عالیجناب برسانم که اعلیحضرت سلطان احمدشاه قاجار و جانشینان ایشان مادام که بر وفق سیاست و صوابدید ما در ایران عمل کنند، از حمایت دوستانهی حکومت اعلیحضرت پادشاه انگلستان برخوردار خواهند بود.»
گرچه تمام تمهیدهای لازم برای اجرای موفق قرارداد موسوم به ۱۹۱۹م. تهیه شده و پیشبینیهای مورد نیاز به عمل آمده بود. اما در این میان اتفاقهایی در داخل و خارج از کشور به وقوع پیوست که راه کرزن را برای استقرار نظام مستشاری در ایران دشوار ساخت. از جمله وقایعی که در رابطه با قرارداد رخ داد، واکنش و مخالفت شدید دولتها و قدرتهای خارجی نظیر فرانسه، آمریکا و روسیه بود. این واکنشها بود که اهداف پشت پردهی قرارداد را برملا نمود.
دولتهای یاد شده آشکارا با تحتالحمایه سازی ایران از سوی انگلستان و ایجاد نظام مستشاری در این کشور مخالفت کردند. افزون بر کانونهای مخالفت در خارج از کشور، در داخل نیز شور و هیجان شدیدی در مخالفت و مبارزه با قرارداد به پا خاست. سیاستمدارن وطنپرست ایرانی با قراردادی رو در رو شده بودند که در عمل استقلال کشور را از بین برده و یک نظامی وابسته به انگلیس را به روی کار میآورد. طبیعی بود در چنین شرایطی مواضع تندی در مخالفت با آن اتخاذ نمایند.
مهمترین مخالف قرارداد در داخل کشور «آیتالله مدرس» بود. مخالفت مدرس، دامنهای گسترده را در بر داشت و تأثیر فراوانی بر جای نهاد چرا که به گفتهی «مورخالدولهی سپهر»: «مدرس در این تاریخ، قدرت و محبوبیت عجیب در ایران داشت و کلامش مثل وحی مُنزل مورد قبول و احترام قاطبهی ملت بود.» مخالفتهای گستردهی داخلی و خارجی مانع از آن شد تا احمدشاه (که در آن زمان در انگلیس به سر میبرد) تن به امضای قرارداد دردهد. وی با صرافت نقشهی عاقدین قرارداد را خنثی کرد.
توضیح این که عوامل دست اندرکار قرارداد در نظر داشتند با تأییدی که از احمدشاه میگرفتند در غیاب مجلس شورای ملی، وجههای قانونی به آن داده و دست به کار اجرای مفاد آن شوند. اما احمدشاه اظهار داشت که وی پادشاه دولت مشروطه بوده و بر اساس قانون اساسی فاقد مسؤولیت میباشد. از این رو از لحاظ قانونی اجازهی امضای چنین قراردادی را ندارد و تمامی مسؤولیت به دوش مجلس شورای ملی است.
پس از عدم موفقیت طراحان قرارداد در ستاندن تأیید احمدشاه، تمام تلاش آنها به برگزاری انتخابات دورهی چهارم مجلس شورای ملی معطوف شد. آنان در نظر داشتند با دخالتهایی که در انتخابات انجام میدهند، مجلسی طرفدار قرارداد تشکیل و از راه مجلس طرح خود را عملی نمایند. هر چند تلاشهایی برای برگزاری انتخابات انجام شد و حتی در برخی از ایالات انتخابات برگزار و نمایندگانی که بعدها به «وکلای قراردادی» مشهور شدند، انتخاب شدند. اما مجلس مورد نظر هیچ گاه تشکیل نشد.
از این رو طرح قرارداد و به دنبال آن استقرار نظام مستشاری در ایران ناکام ماند. اما ناکامی قرارداد و ناامیدی طراحان قرارداد ۱۹۱۹م. از اجرای مفاد آن به معنای این نبود که تلاش انگلستان برای تأمین اهداف خود از راه برقراری دولتی دلخواه متوقف شود. چنان که شرح خواهیم داد پس از ناامیدی انگلیسیها از تصویب و اجرای قرارداد ۱۹۱۹م. طرح دیگری در انداخته شد. این بار کودتای نظامی و روی کار آمدن دولت مقتدر نظامی در دستور کار سیاست خارجی انگلستان در قبال ایران قرار گرفت.
بنابراین سردمداران سیاست خارجی انگلستان به تمهید مقدمات انجام کودتا پرداختند. قبل از تشریح چگونگی وقوع کودتا لازم به ذکر است که اوضاع سیاسی اجتماعی ایران در این برهه به واسطهی جنگ خانمانسوز اول جهانی، بحرانی و شدیداً بغرنج بود.
در این زمان افکار عمومی به ویژه نخبگان سیاسی جامعه در اندیشهی روی کار آمدن دولتی قوی و متمرکز بودند که به نابسامانیها پایان داده و کشور را از ورطهی نابودی نجات دهد. حتی فکر کودتا در محافل ملی و داخلی نیز مطرح بوده است. «ملکالشعرای بهار» در این باره مینویسد:
«… فکر تغییر وضع سیاسی در هر سری دور میزده است و از شاه تا شهزاده و از عالم و عامی همه دریافته بودند که با این وضع شرب الیهود و اصول ریاکار و پوشاندن لباس ملی بر اغراض فرومایهی شخصی نمیتوان کار کرد و همه در صدد بودند که از طریق کودتا و جمع قوای متشتت و تمرکز آنها میتوان به سرمنزل مقصود رسید…»
انگلیسیها که پس از ناامیدی از تصویب و اجرای قرارداد ۱۹۱۹م. درصدد برآورده ساختن برنامههای خود از راه کودتا بودند به شدت از احتمال وقوع کودتا یا انقلابی در ایران به دست ایرانیان، نگران بودند. اگر در ایران کودتا یا انقلابی رخ میداد هر چند ممکن بود منبع اصلی نیروی انقلاب یا کودتا از عناصر تجدد طلب داخلی باشد، اما آن چه مسلم بود، این که دولت انقلابی شوروی در این میان نقش مؤثری به عهده میگرفت.
این شرایط درست زمانی به وجود آمده بود که دولت انگلستان به دلیل هزینههای سنگین مالی و فشار افکار عمومی قادر به حفظ نیروهای نظامی خود در ایران نبود. این وضعیت به شدت موجب نگرانی انگلیسیها بود. سفیر انگلستان در تهران، در گزارش ارسالی خود به کرزن، وزیر امور خارجهی بریتانیا، متذکر میشود که اوضاع بیثبات ایران پس از تخلیهی قوای انگلیس میتواند منجر به یک انقلاب جمهوریخواهانه در ایران شود.
بنابراین انگلیسیها با شرایطی ویژهای روبهرو گردیدند، آنان از سویی مجبور بودند نیروهایشان را از ایران خارج سازند و از سوی دیگر به شدت از پیشروی روسها در ایران احساس نگرانی میکردند. ضمن این که افکار عمومی و شرایط داخلی نیز به نوعی مستعد وقوع یک انقلاب یا کودتا بود.
در این شرایط حساس بار دیگر سیاستمداران استعمار پیر طرحی نو ریختند، آنان با استفاده از شرایط و زمینههای داخلی و بهرهگیری از شرایط خارجی برنامههای خود را به بهترین نحو عملی ساختند. مأمور اجرای نقشهی جدید انگلیسیها ژنرال «ادموند آیرونساید» بود. آیرونساید در بازدیدهایش از نیروهای نظامی ایران، با فردی به نام رضاخان آشنا شد و در اولین دیدار وی را چنین توصیف کرد: «شانههای پهن، سر و وضعی بسیار موقر و قامتی بلند، بیش از ۸۰/۱ متر داشت. بینی عقابی و چشمان درخشانش قیافهای پر شور و نشاط به او میداد.»
آیرونساید پس از دیدارها و بازدیدهایش گزارش کاملی تهیه کرد. وی در این گزارش به این نتیجه رسیده بود که باید حکومت ایران به فردی مقتدر واگذار شود. او در قسمتی از این گزارش که پس از دیدارش با احمدشاه تهیه شده بود، مینویسد: «… تکلیف ایران با چنین فرمانراویی چیست؟ تعجب نیست که مملکت این همه به گِل فرو رفته است.
ایران به مرد مقتدری نیاز دارد که از این ورطه بیرونش کشد.» از این رو، آیرونساید افزون بر فکر خروج مطئمن و بی دردسر نیروهای انگلیسی از ایران به این موضوع میاندیشید که فردی نیرومند در ایران به کار گمارده شود. وی اعتقاد داشت که رضاخان این شایستگی را دارد. آیرون بر این باور بود فقط دیکتاتور نظامی در ایران به آنها فرصت خواهد داد تا این کشور را بدون دغدغه ترک کنند. ژنرال انگلیسی بهترین راه را برای استقرار دیکتاتوری نظامی کودتا معرفی کرد.
نظرهای آیرونساید در واقع منعکس کنندهی مواضع وزارت جنگ بریتانیا بود. اما در سوی دیگر وزارت امور خارجهی این کشور که وظیفهی اصلی تعیین سیاست انگلستان در قبال ایران را داشت، مدتی قبل از آیرونساید در تدارک انجام همان ایدهای بود که نمایندهی وزارت جنگ انگلیس پس از مشاهدهی اوضاع ایران به آن نایل شده بود. به هر حال مقدمات کودتا را میبایست در دورهی نخستوزیری «مشیرالدوله» جستوجو کرد.
انگلیسیها در اولین قدم در راه کودتا میبایست دولت مشیرالدوله را ساقط میکردند. برای انجام این منظور به عنوان اولین اقدام، مساعدهی ۳۵۰ هزار تومانی را که برای پرداخت حقوق قزاقها از مدتها پیش میپرداختند، قطع کردند. با این اقدام مشیرالدوله که پیشتر تحت فشار انگلیسیها قرار گرفته بود، استعفا داد و سپهدار «رشتی» جای او را گرفت.
قدم بعدی انگلیسیها اخراج افسران روسی و «استاروسلسلکی»، فرماندهی روسی نیروی قزاق بود. این اقدام علیرغم بیمیلی احمدشاه انجام گرفت. استاروسلسکی و دیگران افسران قزاق بدون این که فرصت دفاع از خود بیابند به اتهام اختلاس و ارتباط با دولت شوروی برکنار شده و از مرز کرمانشاه از ایران خارج شدند. پس از اخراج استاروسلسکی، به ترتیب سرهنگ «اسمایس» انگلیسی، سردار «همایون» و «رضاخان میرپنج» فرماندهی نیروهای قزاق را به عهده گرفتند.
همان گونه که ذکر شد، انگلیسیها مقدمات و مطالعات لازم را برای کودتا فراهم ساختند. عناصر انگلیسی در این مرحله دو رهبر احتیاج داشتند. یکی از آنها میبایست مسؤولیت و رهبری نظامی را بر عهده بگیرد و دیگری رهبر سیاسی کودتا بود. رضاخان میرپنج به عنوان فرماندهی نظامی کودتا انتخاب شد.
در خصوص انتخاب رضاخان برای فرماندهی نظامی کودتا «اردشیر ریپورتر»، عامل و جاسوس انگلیس در ایران نقش مهمی داشت. وی که مدتها قبل از کودتا رضاخان را میشناخت او را به آیرونساید معرفی نمود. آیرونساید نیز وی را به «نورمن»، معرفی کرد.
اردشیر جی ریپورتر در مورد آشنایی با رضاخان و معرفی وی به آیرونساید مینویسد: «… در اکتبر سال ۱۹۱۷م. بود که حوادث روزگار مرا با رضاخان آشنا کرد … ملاقاتهای بعدی من با رضاخان در نقاط مختلف و پس از متجاوز از یکسال بیشتر در قزوین و تهران صورت میگرفت… به زبانی ساده، تاریخ و جغرافیا و اوضاع سیاسی اجتماعی ایران را برایش تشریح میکردم…
اغلب تا دیرگاهان به صحبت من گوش میداد… من به تفصیل برایش شرح دادم که طبقهی علما و آخوندها و ملاها چگونه در گذشته نه چندان دور، آمادهی وطن فروشی بودند … به دستور وزارت جنگ (وینستون چرچیل) در لندن و نایب السلطنهی هند، همکاری نزدیک ژنرال آیرونساید و من آغاز گردید. … سرانجام او [رضاخان] را به آیرونساید معرفی کردم…»
در مورد رهبر سیاسی کودتا، «سید ضیاء الدین طباطبایی» بهترین گزینه بود. سید ضیاء ویژگیهایی داشت که وی را از هر حیث برای انجام کودتا ممتاز میساخت؛ انگلوفیل مشهوری که سرسپردگیاش به انگلیسیها شهرهی آفاق بود.
فردی که در روزنامهی معروف خود «رعد»، در زمان جنگ جهانی اول به نفع انگلیسیها و متفقین مقاله مینوشت، مدافع سرسخت قرارداد ۱۹۱۹م. بود و در دفاع از آن با همکاری کلنل «هیک» انگلیسی، کمیتهی آهن را تشکیل داد. سید ضیاء خاستگاه اشرافی نداشت و به خوبی میتوانست نقش یک رهبر انقلابی را ایفا کند. ضمن این که چیرهدستیاش در روزنامهنگاری به وی امکان نوشتن و صدور بیانیههای انقلابی و عوامفریبانه را میداد.
بدین ترتیب رهبران نظامی و سیاسی کودتا پس از انتخاب، در قزوین یکدیگر را ملاقات کرده و آمادهی انجام نقشه میشوند. البته انگلیسیها تمهیدات و مقدمات دیگر را نیز فراهم کرده بودند. آنها توانسته بودند موافقت احمدشاه را جلب نمایند. همچنین برای سهولت کار، چندی قبل از کودتا، به اتباع کشورهای اروپایی و آمریکا هشدار میدهند که تهران را ترک کنند. آنان حتی تسهیلات ترک ایران را برای اتباع خارجی فراهم کرده بودند.
«امیل لوسوئور»، دیپلمات فرانسوی که در جریان کودتا در ایران بوده، در این باره مینویسد: «انگلیسیها با اقدام به تشویق خارجیان به ترک تهران در ماههای دی و بهمن [۱۲۹۹]، آشکار هدفی دیگر منهای حفظ جان انسانها و منافع مادی داشتند. آنها میخواستند که میدان در برابرشان خالی و تمامی صاحبمنصبان اروپایی را از صحنه دور کنند تا در هنگام وقوع حوادثی که در حال تدارک آنها بودند از اقدام به کنترلی که ممکن بود اسباب زحمت بشود، جلوگیری کنند.»
با تمهید مقدمات لازم، سرانجام در بامداد سوم اسفند ۱۲۹۹ عدهای از نیروهای قزاق به فرماندهی رضاخان وارد تهران شده و بدون این که با مانعی جدی روبهرو شوند، در عرض چندین ساعت تهران را فتح کردند. کودتا در حقیقت نسخهی دوم قرارداد ۱۹۱۹م. محسوب میشد. انگلیسیها آن چه را که بهواسطهی قرارداد درصدد کسب آن بودند از راه کودتا به دست آوردند. توضیح فزونتر این که، آنان خواستار ایجاد نظامی مستشاری در ایران بودند تا حافظ منافع انگلستان در ایران و خاورمیانه باشد. اکنون موفق به ایجاد دولتی دست نشانده شده بودند.
این واقعیت در تلگراف «نورمن» به لندن که پس از توفیق کودتا مخابره شده به وضوح بیان شده است: «… سیدضیاء دربارهی سیاستی که پس از تشکیل کابینهاش اتخاذ کرده، اطلاعات محرمانهی زیر را در اختیار من قرار داده است: …. طبق اطمینانی که سیدضیاء به من داد، قدمهای لازم بیدرنگ برداشته خواهد شد
تا عدهای از افسران و مستشاران انگلیسی در وزارتخانه های جنگ و دارایی مشغول کار گردند. … سیدضیاء مطمئن بود که اگر ما نصایح و پیشنهادهای او را به کار ببندیم چنین سیاستی در مرحلهی آخر به نفع کامل بریتانیا تمام خواهد شد و اغلب آن مزایایی را که دولت ما تحت قرارداد ۱۹۱۹م. به دست آورده بود بعد از الغای قرارداد هم کماکان در پشت پرده خواهد کرد.»
کودتا در واقع آغاز راهی بود که مقصد نهایی آن قبضه ساختن قدرت توسط رضاخان بود. این راه از آغاز تا رسیدن به مقصد در منزلی توقف کرد که همان غوغای جمهوری خواهی بود. ترفندی که رضاخان برای تسریع در نیل به مقصد به کار گرفت که البته ناکام ماند. در این مقال مجال پراختن به جریان جمهوری خواهی رضاخانی و نقش انگلستان نیست اما به هر تقدیر انگلیسیها از دخالت مستقیم در جریان جمهوریخواهی اجتناب کردند. یکی از اصلیترین دلایل اتخاذ شیوهی بیطرفی از سوی انگلستان که در راستای حمایت از قدرتگیری رضاخان انجام میپذیرفت.
این بود که سیاستمداران دستگاه سیاست خارجی بریتانیا سعی داشتند تا سرحد ممکن حمایتهای خود را از رضاخان پنهان نگه دارند. آنان حتی دخالت خود در واقعهی کودتا را نیز انکار مینمودند، امری که حتی شخص رضاخان به آن معترف بود. آنان به رضاخان آزادی عمل داده و در مقابل رضاخان تعهد نموده بودند تا زیباترین جامهی عمل را به خواستههای آنها بپوشاند. دولت بریتانیا از رضاخان راضی و تلاشهای وی را که تأمین کنندهی منافع بریتانیا بود، میستود.
آنها طرفدار رضاخان بودند، خواه رییس جمهور باشد، خواه پادشاه. البته در این میان ترجیح برخی از سیاستمداران انگلیسی به ویژه سر پرسی لورن این بود که رضاخان در هیأت یک پادشاه بر تخت حکومت ایران تکیه زند. واقعهای که در آذر ماه ۱۳۰۴ به وقوع پیوست و باز هم حمایت انگلیسیها در قالب سکوتشان در برابر این رخداد بسیار مهم، جلوهگر شد.